: منوي اصلي :
: درباره خودم :
: لوگوي وبلاگ :
: لينك دوستان من :
: لوگوي دوستان من :
: فهرست موضوعي يادداشت ها :
: آرشيو يادداشت ها :
: موسيقي وبلاگ :
: جستجو در وبلاگ :
اوائل سال 72 در ارتفاع 112 فکه، همراه بچه ها توى راه کارى مى رفتیم جلو. حمید اشرفى دوربین در دست داشت و مدام عکس مى گرفت و به قول بچه ها صحنه ها را شکار مى کرد. به شیارى رسیدیم که عبور از آنجا را خطرناک تشخیص دادم. احتمالا آب باران بعضى مین ها را شسته و پائین آورده بود. بهتر دیدم که از روى یال یکى از تپه ها رد شویم. همین طور که داشتیم از یال، راه کار مى زدیم و جلو مى رفتیم، به یک مین والمرى برخوردم که درست وسط راه کار قرار داشت. یک ترکش خمپاره خورده بود به کلاهک و شاخک هاى مین و آن را کج کرده بود. اشرفى پرید جلو و گفت که بگذارم او مین را ببرد. خنده اى کردم و گفتم: «پدر آمرزیده... بزرگترى گفتند، کوچکترى گفتند، برو عقب».
بچه ها را هدایت کردم به پائین یال و دراز کشیدند، که اگر زد، ترکشش به آنها نخورد و هر بلایى هست سر خودم یکى بیاید. به قول بچه ها ایثارگر شده بودم.
بچه ها که دور شدند، خیلى آرام با سرنیزه خاک هاى اطراف مین را خالى کردم و آن را برداشتم. مین خیلى حساس شده بود و با کوچکترین لغزش امکان زدن وجود داشت. رفتم که آن را ببرم وسط شیار، در جایى بگذارم که محل گذر نباشد تا کسى آسیب نبیند. توى حال خودم بودم، با آن احتیاط و حساسیت، آرام آرام، قدم برداشتم. در حالى که نگاهم به مین بود، مواظب جلوى پایم بودم تا سنگ یا چیزى نباشد که پایم به آن گیر کند و بیفتم زمین و...
حمید اشرفى در گوشه اى به کمین نشسته بود که عکس بگیرد. حالا یا به قول بچه ها منتظر بود مین در دست من منفجر شود و یک صحنه جالب بگیرد، یا اینکه صحنه برایش جالب آمده بود و مى خواست آن را ثبت کند. به نظر او صحنه قشنگى بود و مى خواست آن را شکار کند.
یک لحظه چرخیدم که به طرف شیار بروم و مین را آنجا بگذارم. ناگهان با صداى شاتر دوربین حمید که اتوماتیک بود و صداى «قیژه» زیادى مى داد، دلم خالى شد. یک آن موهاى بدنم سیخ شدند. بدنم سرد شد. احساس کردم مین توى دستم منفجر شده، درجا میخکوب شدم. قلبم داشت از جا کنده مى شد. حالم که سرجا آمد فهمیدم صداى دوربین آقا حمیده بوده. نگاهى که به دستهایم انداختم، تازه متوجه شدم مین از دستم رها نشده است. شروع کردم به داد و فریاد سر او. گفتم: «لامصب فهمیدى چى شد؟ نزدیک بود مین را بیندازم زمین». خندید و گفت: «حیف شد مى توانست صحنه قشنگى باشد».
حالا من داشتم حرص مى خوردم، کفرم درآمده بود. او خونسرد دنبال سوژه مى گشت. شدت ضربان قلبم بالا رفته بود، احساس کردم قلبم در سرم مى زند. زانوهایم دیگر توان حرکت نداشتند. بدجورى شل شده بودم، چون یک لحظه همه چیز را تمام شده احساس کردم. تازه فهمیدم هنوز براى شهادت آماده نیستم. آن عکس بعدها چاپ شد و صحنه جالبى هم شده، در عکس برافروختگى چهره ام بسیار نمایان است. هرگاه به آن نگاه مى کنم، سعى مى کنم نگاهى به درون خودم بیندازم. آیا هنوز آن اضطراب و آشفتگى را دارم یا نه. ولى هر بار که چشمم به آن عکس مى خورد یک لحظه مکث مى کنم.
آن روز ده دقیقه اى سرجایم نشستم تا حالم جا بیاید، بعد مین را بردم توى شیار گذاشتم.
نوشته شده توسط : گمگشته دیار محبت
وصیت نامه شهید خیرالله قدسی
خانواده عزیز و دوستان گرامی اگر من شهید شدم هرگز به من ناکام نگویید چون که به بهترین کامها با در آغوش کشیدن عروس شهادت رسیده ام، به رهبر بگوییدکه من فریاد خمینی رهبر را تا اندازه ای که میتوانسته ام به گوش مردم رساندم به دوستان و همسنگرانم بگویید که من در این امتحان که قلم آن از خون سرخ و گرم خودم و کاغذ آن بیابان های سوزان خوزستان بود قبول شده ام، شهید گلی است که هرگز پرپر نمیشود.
وصیت نامه شهید بهنام خرم بخت
خدایا! تورا به حسین قسم میدهم که مارا از فیض شهادت محروم نفرما، پدر و مادرم از شما میخواهم بعد از شهادتم برای من گریه نکنید، بلکه به مظلومیت آقا اباعبدالله الحسین(ع) در روز عاشورا فکر کنید دوستان و آشنایان ودانش آموزان شما را به شهدای کربلا قسم میدهم که یک لحظه از فرهنگ جهاد و شهادت و امر به معروف و نهی از منکر غافل نباشید،که اگر خون شهدای کربلا و پیام زینب (س) نبود، امروز اسلام و قران در عالم پیشرفت نمیکرد.
وصیت نامه شهید محمدرضا رودسرابراهیمی
شهادت، حد نهایی تکامل یک انسان است، شهادت بالاترین آرزوهاست، چه زیباست لحظه ای که تفنگ از زمین کنده میشود و به سوی دشمن نشانه میرود، چه زیباست لحظه ای که دشمن را ذلیل و خوار به اسارت میگیرد و چه شیرین است آن هنگام که در خون خود میغلتیم و با شهد شهادت سیراب میشویم. اگر من کشته شدم راهی بود که با میل خود آمدم......
وصیت نامه شهید ولی الله چراغچی مسجدی
قال الحسین (ع): ان الحیاه عقیده و الجهاد و لیمحص الله الذین آمنوا و یمحق الکافرین
درود خدا به امام عزیزم که مارا آگاهی بخشید و در هر فرصت برای پاک کردن زنگار نیتها پرداخت تا فقط برای خدا باشیم و رحمت خدا بر شهدا باد که به ما آموختند چگونه بهتر رفتن را.
وصیت نامه شهید عبد الله غلامی
شهادت همچون میوه ای است که نمیتوان آن را نارس از درخت چید و سعادتی است که خداوند نصیب بندگان خاص و مقربان درگاهش مینماید. نصیب کسانی میکند که توانسته باشند از همه وابستگی ها دل کنده و قلبشان فقط و فقط از عشق خدا مالامال گشته باشد.
وصیت نامه شهید مهدی ذوالفقاری
لی ملت، به پا خواسته تا آخرین نفس در مقابل کفر و الحاد و نفاق بایستید و آنان را نابود کنید تا مسلمانان دنیا نفس راحت بکشند و بهتر خدارا عبادت کنند از خط ولایت فقیه که ادامه دهنده ی راه پیامبران و امامان است قویاً حمایت کنند.
وصیت نامه شهید حسام اسماعیلی فرد
اگر شهادت نصیبمان شد، آن را دودستی میگیریم و خداکند زانوهایمان سست نشود. شهادت چیزی نیست که نصیب هر کس بشود هر کس که شهید میشود به کمال رسیده است، شهدای شما نمرده اند بلکه زنده اند و ناظر اعمال شما هستند.
وصیت نامه شهید ناصر بختیاری
... من خودم را لایق نمی دانم که در جواب ندای هل من ناصر ینصرنی به امام کبیرمان لبیک بگویم ... ولی از امام (ره) می خواهم که مرا دعا کند تا بلکه نزد خداوند مورد قبول واقع شوم و به درجه ای که در نهایت شهادت است برسم ...
...خدایا شکر می کنم که مرا آزاد آفریدی تا آزاد فکر کنم تا بتوانم بندگیت را به جا آورم. خدایا شکر تو را که مرا پاسدار انقلاب خمینیت قرار دادی تا اینکه بتوانم خونم را فدای حسینت بکنم. خدایا شکر تو را که مرا از این نعمت انقلاب سرخ خمینی برخوردار نمودی و به آن درجه ای رساندی که لیاقتش را نداشتم.
وصیت نامه شهید سید عباس جولایی
... برادرانم! به ریسمان الهی اعتصام کنید و آن را رها نسازید، هر چه به کلاس بالاتری از ایمان برویم درسهایمان مشکل می شود و در امتحانات مشکل تر، شیطان هم تلاشش بیشتر می شود. مبادا پس از چند صباحی تحمل درد و رنج و زحمت در راه خدای بزرگ به دره نیستی سقوط کنیم؛ قرآن زیاد بخوانید و سعی کنید زمانی که خداوند با شما صحبت می کند ترجمه تحت الفظی آن را بدانید.
وصیت نامه شهید محمود اعتصامی
به دستورات امام (ره) عمل کنید؛ به مسائل معنوی و حضور در نماز جمعه اهتمام فراوان داشته باشید و از زنان و مردان جامعه می خواهم به حدود الهی و فرامین اسلام و قرآن عمل نمایند. پدر جان یک چیز از شما می خواهم شما در حقم دعا کنید که به آرزویم برسم.
وصیت نامه شهید بهرام حق نجات
خدایا از تو می خواهم که مرا یاری کنی تا در راه تو قدم بردارم همانطور که خداوند می فرماید هر کسی در امور بر خداوند توکل نماید. او برایش کافیست و حال اگر بنده گام در راه جهاد با کفار گذاشت هر گونه سرنوشتی که پروردگارش برای او تعیین نماید تفاوتی ندارد ما می رویم تا وظیفه خود را انجام دهیم و نتیجه آن برای ما مهم نیست که چه بر سر ما خواهد آمد ان شاءالله که خداوند قبول نماید.
وصیت نامه شهید احمد گلزاری
"... و شما ها بگویید به این جنایت کاران امریکایی؛ به این اسراییل غاصب و آدم کش به این روسیه حیلی گر و به انگلیس مکار که ماها رفتیم و داریم می رویم تا سیل خون راه بیندازیم تا شما ها را در آن غرق کنیم."
وصیت نامه شهید سید جمال دربان فلک
ای امت حزب اللهی! اسلام مکتب انسان سازی است و انقلاب اسلامی با رهنمود ها و رهبری صحیح امام است (خمینی بت شکن) می رود تا جهانی شود و تمامی ابر قدرتها را نابود کند و انقلاب را به صاحب اصلی اش امام زمان (عج) تحویل دهد پس بر همه شما وظیفه شرعی است که در هر کجا که باشید از اسلام و جمهوری اسلامی دفاع کنید.
... از ولایت فقیه و روحانیت مبارز اطاعت و پشتیبانی کنید که هر دو ضامن پیروزی و پشتیبانی اسلام هستند.
وصیت نامه شهید محمدرضا علیجانی
در همه کارها خدا مد نظر داشته باشید که خداوند بر همه کارها نظاره می کند. برای ساختن جامعه باید اول از خود شروع کرد تا بتوان جامعه را خوب ساخت در کارها و گفتارتان رعایت اخلاق اسلامی را بکنیدهمیشه باید حالت جذب کننده ای داشته باشید، نه دفع کننده و همیشه باید مواظب حرکات منافقین باشید.
وصیت نامه شهید حسین ثامنی
ای مسئولین توجه داشته باشید امروز مسئولیت حفاظت از خون شهیدان در درجه اول به عهده شماست مبادا بین صحبت و رفتارتان با این ملت شهید پرور با مقامات بالاتر فرق کند. خود را عاقل و متعهد و حافظ اسلام و دیگران را بد خواه و جاهل ندانید، در خود بیشتر دقت کنید، مبادا جلوی خدمت مخلصان را بگیرید.
وصیت نامه شهید محمد علی یاری
سلام به پدر و مادر عزیزم؛ پدر و مادر! شما آرزوهایی برای من داشتید و سالها منتظر بودید که مرا در زندگی خوب و شرافتمندانه ای ببینید ولی من زندگی بهتر را انتخاب کردم و آن جهاد در راه خدا و مبارزه با دشمنان اسلام است من راه را ادامه خواهم داد تا سر حد شهادت، شما از اینکه فرزندی در راه خدا دادید باید خوشحال باشید که توانستید امانت خدا را نزد خدا برگردانید شما می دانید چقدر مادر ها جوان های خود را در راه خدا داده اند و باز هم باید بدهند...
نوشته شده توسط : گمگشته دیار محبت
کشته اشک است و در چشم ترش خون ریزیست دشمنی دارد که کار خنجرش خونریزست
نوشته شده توسط : گمگشته دیار محبت